عشق
عشق

عشق

خیلی ها از عشق حرف می زنند. اما این واژه برازنده دلهایی است که سختی های فراوان کشیده اند. به عبارت دیگر به قدری در بلوغ شخصیت تلاش کرده اند که می توانند بجای اینکه خود را در رخ یار ببینند، در یار یکی شوند و جهان را در پیوستگی با یار ببینند. اینکه یک عاشق معشوق را بخاطر بیماری، مصیبت، هوسهای دنیوی رها کند، همین می رساند که عاشق نبوده است. در واقع او هوسی را بطور موقت در دل پرورانده است و حال او را به حال خود رها کرده است. در طول دوران رواندرمانی و روانپزشکی مراجعینی را دیدم که بخاطر مهاجرت، ثروت، بیماری. یا حتی تغییر فاز زندگی معشوق را رها کردند.

عشق بر دو نوع تقسیم می شود:

عشق ناشی از خودشیفتگی: در این عشق فرذ به صرف اینکه خود را جذاب ببیند جذب معشوق می شود، پس بدیهی است که با اندک نقصی در یار او را رها می کنند زیرا که دیگر در یار بال شکسته خود، نمی توانند ظاهر خیالی جذاب خود را ببینند.

عشق دوم یک دلدادگی ناشی از بلوغ شخصیت است. در این عشق، فرد کاملا غرق در معشوق می شود. پس دیگر بیماری، نقص، فقر و یا هر مصیبت دیگر معنایی ندارد. انسان با این عشق ظرفیت عشقهای بالاتر را پیدا می کند. در واقع با این دلداذگی زمینه برای عروج به اسمان عشق فراهم می شود. اینجاست که می بینید اشخاصی به قدری عاشق بشریت می شوند که برای تخفیف درد انسانها از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد.

در این میان انسانهای عاشق واقعی را می توان از میان پدر و مادر پیدا کرد و واضح و مبرهن است زوج باید ابتدا یکی شدن را در عشق همدیگر پیدا کرده باشند تا بتوانند این عشق را به فرزندان خود انتقال دهند.

خلاصه سخن اینکه: برای عاشق شدن باید از مرز خودخواهی و خودشیفتگی گذشت.

منبع:

http://dr-ravanpezeshk.com

تعداد بازدید: 833

تذکر مهم شما نمی توانید با تکیه بر مطالبی که در سایت e پزشک منتشر می شود مبادرت به خود درمانی کنید.